مسافرت به رشت و انزلی
بچه های عزیزم، سه شنبه 2 دی ماه تصمیم گرفتیم بریم رشت خونه ی عزیز.صبح زود راه افتادیم حدود6ساعت و نیم تو راه بودیم.با اینکه این اولین مسافرت آقا رهام بود اما خدا رو شکر قریبا در تمام طول راه ، تو صندلی ماشینش راحت خوابید.عزیز و عمه محدثه و عمه مهری و عمو مجتبی از دیدنتون خیلی خیلی خوشحال شدند.رها خانم یهت خیلی خوش گذشت .مخصوصا با عمو مجتبی خیلی جور شدی. پنج شنبه رفتیم انزلی ،خونه عمه مریم، اولش با محمدرضا خوب بودی .اما بعد از گذشت یک ساعت، آرامش از بین رفت و طوفان شروع شد.تو به اسباب بازی هاش دست می زدی اونم ناراحت میشدو غرغر می کرد.من و عمه حسابی ناامید شده بودیم که بتونید با هم کنار بیاید.اما خدا رو شکر با کمک کارتون باب اسفنجی بینتون صلح...